ماجراهای دانشگاه ما

با عذرخواهی از دوستانی که در متن ماجراها قرار می گیرند....

ماجراهای دانشگاه ما

با عذرخواهی از دوستانی که در متن ماجراها قرار می گیرند....

یاد تو

چون استقبال کردید !!!

 

 

یادت می افتم هنوزم دستام می لرزه

رنگ چشات جلو چشامه سبزه سبزه

از عاشقی خوندم برات عشق مرده

بعد از تو دل منو هیچکسی نبرده

روزی صد بار میمیرم از عشق تو باز

یاد تو می افتم هر روز عشق لجباز

کنار عکس تو نشستم یادت هستم

به یاد اون روزا می افتم چشامو بستم

عکست آروم آروم میاد جلوی چشمام

اشکام داره سرازیر می شه از مژه هام

عشق من برگرد تو پیشم دارم دیوونه می شم

می خوام با تو بمونم از عشقت بخونم

برگرد کنار من گذشترو رها کن

با اون صدای شیرینت اسممو صدا کن

لحظه رفتنت هنوز یادم نرفته

قلبم هنوز درشو رو عشقت نبسته

 

نظر یادتون نره !!!

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ب.ظ http://saaaraaa.blogfa.com

خوب حالا که همش به دانشگاه مربوطه و اونی که باید بدونه....پس من اینوسط چی بگم الان؟!

هر چی دوست داری می تونی بگی.

Ice Boy Or Ice heart سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ب.ظ

من گریه نخواهم کرد من اشک نخواهم ریخت
من خسته نخواهم شد افسرده نخواهم شد
فریاد زنم فریاد:
من عشق نمی خواهم...
معشوق نمی خواهم…
می خندم و می رقصم
فریاد زنم فریاد:
اینگونه خزانم را در عشق نهان کردم
من درد جدا بودن بر گور عیان کردم
افسوس نخواهم خورد، افسانه نمی بافم
بر شانه هر بادی کاشانه نمی سازم
من زشت نمی گویم بر چهره معشوقم
او خوب و وفادار است! ، من خسته و رنجورم
امروز چنان دیروز افسوس نخواهم خورد
من یاد گرفتم عشق، بیگانه نمیداند
لیکن به دل شادم سرمشق کنم امروز
دنیای خودم گرم است
« من دوست نمی خواهم »

فکر کنم عاشقی !!!
حال قشنگی داری !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد