ماجراهای دانشگاه ما

با عذرخواهی از دوستانی که در متن ماجراها قرار می گیرند....

ماجراهای دانشگاه ما

با عذرخواهی از دوستانی که در متن ماجراها قرار می گیرند....

ای کاش

ای کاش می دانستی بی تو عمرم به دنیا نیست

ای کاش می فهمیدی عاشق و دل داده ات کیست

ای کاش نمی ترسیدم و بهت می گفتم حسمو

ای کاش می تونستم و بهت می دادم دستمو

اصلا ای کاش با تو تنها بودم

 زیر درخت سرو

جایی که نسیم پاک بهاری موهای پریشانت را می رقصاند

 نگاه شیرین چشمان نازت دل کوچکم را می لرزاند

در کنار غنچه های نیمه باز

حادثه ساز و قصه ساز

صورت ماهت را می بوسیدم و به تو می گفتم که دیوانه ات هستم

 

نظر یادتون نره !!!

نظرات 7 + ارسال نظر
م دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:27 ب.ظ http://smrb.blogsky.com

چقدم به دانشگاه ربط داشت!
:-s
;-)

فاصله دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:03 ب.ظ

ها ... این چیه؟

ظاهرا شعره !!!

بابک دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:11 ب.ظ

سلام جون !!!!!!!!!! قشنگ بود .

[ بدون نام ] دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ

این چه ربطی به zarandiye university داشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

pouria سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 ق.ظ

آن روز ها رفتند
در ظهر های گرم دود آلود
ما عشقمان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان گلهای قاصد آشنا بودیم.

سینا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:07 ق.ظ http://www.irhc.blogsky.com

مثکه عاشق شدی اگه در ست برداشت کرده باشم باید بگم
قدر این روزا رو بدون خیلی قشنگه از دستش نده و سعی کن حفظش کنی

چند چند شدن ؟

مصطفی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ق.ظ

همه اومدن؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد