ماجراهای دانشگاه ما

با عذرخواهی از دوستانی که در متن ماجراها قرار می گیرند....

ماجراهای دانشگاه ما

با عذرخواهی از دوستانی که در متن ماجراها قرار می گیرند....

متن دعوای یک زن ظالم و شوهر بیچاره اش !!!

این صحبت ها زمانی انجام شده که مرد بیچاره درحال جارو برقی کشیدن خانه است و همسر ظالمش جلوی آینه اتاقش در حال آرایش کردن (لکه گیری) است !!!

خواهشاً در این گفتگو به لحن بد و تند و بی ادبانه خانوم و لحن شیرین و دلنشین و مهربانانه مرد زحمت کش توجه فرمایید .

مرد زحمت کش : عزیزم واقعاً چرا ؟

زن ظالم : باز چته ؟ 

مرد زحمت کش : نه خوب لطفاً یکی به من بگه چرا ؟

زن ظالم : اه . چی چرا ؟ (با چهره ای اخمالو)

مرد زحمت کش : مثلاً شما چرا سربازی نمی ری ؟ ها ؟

زن ظالم : (با غروری پوچ) چون من یه دخترم .

مرد زحمت کش : خوب دختر باشید این که نشد دلیل عزیزم . از صبح تا شب نشستی تو خونه چیکار می کنی ؟

زن ظالم : به تو چه . (با لحنی بد)

وقتی مرد زحمت کش و مظلوم می بینه که زنش خیلی بد دهنه لحنش کمی تند تر می شود .

مرد زحمت کش : همین دیگه همین . فکر کردی چون یه دختری نباید کار کنی . واسه همینم روز به روز دارید لوس تر می شید . بابا والا تو آمریکا و اروپا دختراشونم می برن سربازی . دمشون گرم از صدتا مردم مردترن !!!

زن ظالم : خوب به جهنم که می برنشون سربازی . اصلا مگه اینجا آمریکا و اروپاس ؟

مرد زحمت کش : نه دیگه اینجا آمریکا و اروپا نیست دیگه اگه بود که من حقمو ازت می گرفتم.

زن ظالم : بسه دیگه بسه زیاد حرف نزن . برو اون ظرفا رو بشور بعدشم بدو برو میوه بخر الان مهمونا میان .

مرد زحمت کش : (مرد بیچاره تو دلش می گوید) فک کرده کیه . تقصیر خودمه که رفتم خواستگاریش . نباید میرفتم تا تو خونه بابا جونش بترشه . بیشعور ....

زن ظالم : چی گفتی ؟ به من میگی بیشعور ؟

مرد زحمت کش : (از تعجب چشمانش گرد می شود) من گفتم بیشعور ؟ من غلط بکنم چنین حرفی بزنم ؟

زن ظالم : زدی . با همین دوتا گوشای خودم شنیدم که گفتی بیشعور .

مرد زحمت کش : بابا به جان خودت که قد همه دنیا دوست دارم نگفتم . (البته دروغ می گوید)

زن ظالم : این دفرو می بخشمت . ولی یه بار دیگه بشنوم هر چی دیدی از چشم خودت دیدی .

مرد زحمت کش : (با منظوری خاص و لبخندی موزیانه) راستی امشب اون داداشتم میاد ؟

زن ظالم : منظورت چیه ؟ خوب ملومه که میاد . مگه بدون داداش گلم میشه ؟

مرد زحمت کش : نه که نمیشه . راس میگی . زنشم میاد ؟

زن ظالم : آره نکبت . داداشمو بیچاره کرده .

مرد زحمت کش : آخی تفلک داداشتم چقدر مظلومه (با طعنه) . هر کی جای خانومش بود تا الان ۱۰۰۰ بار درخواست طلاق داده بود .

زن ظالم : ببین دیگه داری بیشتر از کپنت حرف می زنی . پس اون خواهرای تو خوبن ؟ ۱۰۰ سالشونه هنوز تنگ دل بابات اینا نشستن .

مرد زحمت کش :  (خودش را نگه می دارد) چشونه‌ ؟ ماشاالله از هر انگشتشون ۱۰۰ تا هنر میریزه .

زن ظالم : اوه اوه . جمع کن نزار بریزه این هنرا .  زرشک بابا !!! تو مادرتم هنر نداشت چه برسه به خواهرای چپرچولت .

مرد زحمت کش : (نمی تواند خودش را نگه دارد و از کوره در می رود) حالا مامان شما خیلی هنر داشت به دخترش آشپزی یاد می داد .

زن ظالم : به مامان من می گی بی اورزه ؟ (به طرف آشپزخونه می رود) 

مرد زحمت کش : من گفتم بی اورزه ؟ آره اصلا گفتم بی اورزه . مگه نیست ؟ (کمر بند می کشد)

زن ظالم : چرا هست ولی دخترش که بی اورزه نیست . (ملاغه را بالا میبرد تا تو سر مرد زحمت کش بزند)

 

حالا اینکه کی میزنه و کی میخوره به ما ربطی نداره ولی به نظر من که طرز حرف زدن خانوم خیلی بد و بی ادبانه بود !!!

نظر یادتون نره !!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دریا یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ب.ظ

چنین مردی حقش که ملاغه بخوره .

اتفاقاً چنین زنی ام حقش که طلاقش بدن !!!

یکی از دخترا دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ

واقعا دیگه وبلاگت از حال و هوای درس و دانشگاه اومده بیرون!!!!
با این مطالب معلومه که نویسنده اش آقای ......می باشد.!
همون طنز های قشنگ دانشگاه باشه قشنگ تره!!
یه تجدید نظر داشته باشید.

آخه الان که تعطیلات من مطلب در مورد دانشگاه از کجا بیارم ؟
ولی وقتی کلاسها شروع بشه حتماً .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد